مدح و شهادت امام حسن مجتبی علیهالسلام
اینکه از زهـر جفا جای به بسـتر دارد طـشتی از خون دل خویش برابر دارد چـشمهایش به در و منـتـظر آمدنیست زیـر لـب زمــزمــه مــادر مــادر دارد جگرش سوخته از یک غم و یک غربت نیست داغ ارثیست که در سیـنه مکرر دارد زهـر تنها کس و کار دل او گشت اگر یادگاریست که از کـیـنه هـمـسر دارد لحـظههای سفـرش در بغـلش میگـیرد چـادری را که بـوی یـاس معـطر دارد آرزو داشت نمیدید در آن کوچه تنگ مـادرش روی زمـین لالـه پـرپـر دارد گفت با گریه حسینم تو دگر گریه مکن که حسن میرود و سایه خـواهـر دارد آه؛ لایوم کیوم تو که در صحرا کیست؟ جسم صدچاک تو از روی زمین بردارد |